خدا مشتی خاک برگرفت. می خواست لیلی را بسازد،
از خود در او دمید. و لیلی پیش از آنکه با خبر شود، عاشق شد.
سالیانی ست که لیلی عشق می ورزد. لیلی باید عاشق باشد.
زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد، عاشق می شود.
لیلی نام تمام دختران زمین است؛ نام دیگر انسان.
خدا گفت: به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید.
آزمونتان تنها همین است: عشق. و هر که عاشق تر آمد،
نزدیکتر است. پس نزدیکتر آیید، نزدیکتر.
عشق، کمند من است. کمندی که شما را پیش من می آورد. کمندم را بگیرید.
و لیلی کمند خدا را گرفت.
خدا گفت: عشق، فرصت گفتگو است. گفتگو با من.
با من گفتگو کنید.
و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد. لیلی هم صحبت خدا شد.
خدا گفت: عشق، همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند.
و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند.
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ye dust در تاریخ 1348/10/11 و 1:30 دقیقه ارسال شده است | |||
امید مثل درمانی ست که شفا نمی ده ، ولی کمک می کنه تا درد رو تحمل بکنیم. |
این نظر توسط hadiss در تاریخ 1348/10/11 و 6:38 دقیقه ارسال شده است | |||
مصرعی از قلب من ، با مصرعی از قلب تو / شاه بیتی میشود در دفتر و دیوان عشق حالمان بد نيست غم کم ميخوريم کم که نه هرروز کم کم ميخوريم آب ميخواهم سرابم ميدهند عشق ميورزم عذابم ميدهند خود نميدانم کجا رفتم به خواب از چه بيدارم نکردي آفتاب؟ خنجري بر قلب بيمارم زدند بيگناهي بودم و دارم زدند سنگ را بستند و سنگ آزاد شد يک شب داد آمد و بيداد شد عشق آخر تيشه زد بر ريشهام تيشه زد بر ريشه انديشهام عشق اگر اين است مرتد مي شوم خوب اگر اين است من بد مي شوم ... |
درباره ما
نیرویی از آن توست باور نکردنی و توانایی به کارهایی که تصورشان هم مشکل است. تنها مانع دیوار بلند ذهن توست پس به ناتوان بودن میندیش باور کن
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی